برای نبودن...

ساخت وبلاگ

من

تمام خواستن هایم را

یک روز سرد

در گوشه یک انزوای تاریک

زیر مشتی خاک

رها کردم.

دیگر،

نه شوقی مانده بر جان

نه آرزویی بر دل

نه بهانه‌ای ترا به بازگشت

نه بهایی مرا مانده به امید

عمریست دیگر کسی

غافلگیر نمی شود

و انتظار،

سرطانیست بی درمان.

از همه خواستن ها

اینک تنها دستی مانده...

دستی سردتر از گرمای همیشه

فراسوی حس زنانگی

که دست هایم را بفشارد

بی اغراق زندگی.

و قلبی،

فرسنگها دورتر از عشق،

خسته از پوچی لحظه ها،

و اندوه زمان.

و لبهایی همچو من دوخته

بر زبانی که دیگر

گویای سخن نیست.

و چشمی لبریز از درد ،

مشتاق اما هنوز،

که هم نوا کنیم

آوای دنیایی مشترک را

به دو کلمه سکوت ...

خدارا چه دیدی

شاید بعد از عمری

طعم کهنه فهمیدن

دوباره تازه شود.

وانسانی

که دیگر نیست

و شاید هیچ وقت هم نبوده،

تا به آغوشش

همه نبودن‌هایم را بسپارم

و تسلی‌ای

آنقدر عظیم،

که بجای قطره‌های اشک

ذره‌های روحم

از گونه بریزد.

من اینگونه

نبودنت را

به نظاره

ایستاده ...

نه ...

به روی زمین

فروپاشیدم.

برای سعیده عزیزم به مناسبت چهلمین روز پروازش

زندگی چیست ؟؟...
ما را در سایت زندگی چیست ؟؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arashmosallanezhad بازدید : 47 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 18:24