به نام زندگی

ساخت وبلاگ

 

تمام میخ های جعبه ابزارم را
جمع کردم
به آنها که دورویی روزگار دل سخت
قامتشان را خم کرده بود،
نوید راستی دادم.

و عظمی جزم شد به آفرینش...
خلقت جهانی معما گونه...
در ابتدای اکنونی با آینده ای ناپیدا و
آینده ای با حالی نامعلوم...

چکش ،
بر مغز میخ هایی فرو می آمد
سست پایه ،
و بر دل دیواری می نشست
سخت مایه،
اراده ،
ناگهان به خواستنی تبدیل شد،
از همیشه تر ناخواسته...

لرزش دستهایی نازک
مبهوت از قرار بین دستهایی بیقرار ،
همزمان با لرزش قلبی نازکتر
که با وحشت از دست دادن این دستها
همچنان می طپید و
در سینه نوید زندگی می بخشید.
اولین بارش احساس می کردم
و احساسی بود این عجیب...

با تمام قدرت
آخرین میخ را به دیواری می کوبیدم
که سالها بود
جای خالی قابی
که تارهای فراموشی جای آنرا پر کرده بود را
دوباره پر کنم
به نام زندگی...

صبح که شد اما
زنی با کاسه ای در دست
در چهار چوب در
شعف یکباره،
می ریخت
بر سر عابران پیاده رو..

من هنوز لباسم ،
از اندوه شب خیس بود.
 

 

زندگی چیست ؟؟...
ما را در سایت زندگی چیست ؟؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arashmosallanezhad بازدید : 135 تاريخ : جمعه 2 اسفند 1398 ساعت: 3:56