من از کهکشان راه دور آمده اماز یک دنیای متفاوت من از جایی آمدم که برای فهمیدنتان یک عمر زیستن در کنار شما کم زمانیست من زبانتان را نمیدانم من واژگانتان را نمیدانم من آداب شما را نمیدانم من اما در میان شمازنی را میشناسم که ضربان قلبش زبان بین کهکشانیست زنی که راز چشمهایش را می دانم من از کهکشان راه دور آمده ام از یک دنیای متفاوت آمده ام تا روی زمین شما عاشق زنی شوم که در پسکوچه های یک محله درو افتاده دلواپس شیر خوردن یا نخوردن بچه گربه ایست تازه متولد شده... من از کهکشان راه دور آمده ام از یک دنیای متفاوت آمده ام تا روی زمین شما سر به روی شانههای زنی بگذارم که کهکشانی در چشمهایش گممی شود... زنی که همه غبار نگرانیش را با دستمال کهنه و نم داری هر طلوع صبح از پیشانی پنجرههای شهر پاک میکند... من از کهکشان راه دور آمده ام از یک دنیای متفاوت من از جایی آمدم که خورشید بودنش نامفهوم و نبودنش تنها افول ستارهی بی جانی ست در میان دیگر کهکشانها، آمده ام تا روی زمین شما دوست داشتن رااز گرمی دستهای زنی یاد بگیرم که هرشب آرزوی دیدن طلوع فردا رابا خود به بستر می برد. من از کهکشان راه دور آمده ام از یک دنیای متفاوت من از جایی آمدم که هیچ مردی به اندازه من عاشق زنی با چشمهای سیاه نیستمن به دنیایی وارد شدم که جز زبان عشق هیچ زبانی در آن به زبان کهکشان ما نزدیک نیست.تقدیم به همسرم ، همه وجودم، به مناسبت هجدهمین سالگرد زندگی مشترکمان۱۴۰۳/۰۱/۲۱ ماهشهر بخوانید, ...ادامه مطلب